تفسیر«بسم الله الرحمن الرحیم» به نثر
از پى تفسير قرآن مجيد باشد از حق عمر و توفيقم اميد
تا بشكر آنكه دادم نطق و كام معنى قرآن بنظم آرم تمام
ابتدا از نام خويش اندر كتاب با رسول رحمت آمد در خطاب
باب گنج علم خود ذات قديم كرد بسم اللَّه رحمن الرحيم
باب رحمت را بخلقان كرد باز تا برحمت سوى او گيرند ساز
اين اشارت بود يعنى در سبب رحمت او سابق آمد بر غضب
بهر شرح اين سه نام با نظام مر صفى آمد بگفتار و كلام
سابق از ايجاد كل ممكنات كنز مخفى بود آن سلطان ذات
هستى او بود در عين كمون ز اسم و رسم و شرط و بيشرطى برون
گويم از هستى بيانى در نخست تا بيابى ره بگفتارم درست
دانش هستى بود باب سراى فهم هستى كن ز در آن گه دراى
گر ندارى ره بتحقيق وجود ديگر از تفسير و تأويلت چه سود؟
پاى ادراكت بود همواره لنگ پس بحبل هستى اول زن تو چنگ
ذات بارى هستى مطلق بود اسم و وصف از ذات او مشتق بود
هستى مطلق بود ذات الاحد اندر آن هستى نگنجد وصف و حد
مطلق از شرطست و پاك از چند و چون وز شئون شرط و بيشرطى برون
قيد و اطلاقست دور از حضرتش برتر است از لا بشيئى رفعتش
نيست او را هيچ شرطى در وجود نك بهستى هم چنان باشد كه بود
هستى ديگر كه ظل ذات اوست در تجلى اولين آيات اوست
موج اول باشد از درياى ذات شد مسمى او باسماء و صفات
بحر اللهيت آمد چون بموج خلق از آن گشتند صادر فوج فوج
در مقام علم عين ممكنات سر بسر گشتند ثابت يا ثقات
عقل اول گشت پيدا در وجود وز پى تعظيم حق اندر سجود
نفس و افلاك و عناصر روح و جسم جمله شد موجود بر هر رسم و اسم
شمس رحمانيتش افكند ظل هر وجودى شد بحدى مستقل
بحر رحمت كشت خود را داد آب گشت هر شيئى ز فيضش كامياب
معنى رحمن على العرش استوى اين بود گر دارى از معنى نوا
خلق اشيا جمله در شش روز كرد روز خلق از شش جهت فيروز كرد
گر تو را گويد كس از وسواس و شك روز و شب باشد ز مقدار فلك
اندر آن حضرت نه شب بود و نه روز بد بهارى بىخريف و بىتموز
پس مراد از خلقت شش روز چيست؟ كاندر آنجا شب نباشد روز نيست
كو مراد از ستّه باشد شش مقام كاندر آن شش رتبه شد خلقت تمام
رتبه اول شد اسماء و صفات ثانى اعيان تمام ممكنات
سيّمين جبروت و رابع در فتوح هست ملكوت ار به تن دار تو روح
رتبه پنجم مثال آمد باسم در ششم ملك شهود اعنى كه جسم
از بيان ستّه مقصود اين شش است شمس حق زين شش جهت در تابش است
نكته بكر خوش روحانييى با تو گويم گر بفهمم ارزانىيى
هو كه باشد نام آن ذات الاحد يازده باشد اگر دانى عدد
شش برابر چون يكى باده شود ذات مطلق آيد و اللَّه شود
مظهر اللَّه عين خاتمست كو بعالم قطب و جان عالم است
هستى كون و مكان ز انعام اوست احمد اندر دور هستى نام اوست
فيض رحمانى بر اشيا شد چو تام گفت از فيض رحيمى بر كرام
فيض رحمانى بر اشيا شد عميم فيض خاص احمد بود يعنى رحيم
رحمت رحمانيش بر ممكنات فيض هستى داد هر جا يا ثقات
رحمت خاص رحيمى بر خواص يافت در قوس صعودى اختصاص
مجملى بود اين ز شرح بسمله كن بتفصيلش زمانى حوصله
منبع:تفسیر صفی