یا اباعبدالله
یا ابا عبدالله در محرمت
“حر” کن مرا
که جان “من” از شرم پر شده…
“من” را که راه نیست به جمع “حبیب"ها ..
پیــــــنوشـــتـــــ
اللهم الرزقنی شفاعة الحسین(ع)
مدت هاست ذکر قنوتم شده …
یا ابا عبدالله در محرمت
“حر” کن مرا
که جان “من” از شرم پر شده…
“من” را که راه نیست به جمع “حبیب"ها ..
پیــــــنوشـــتـــــ
اللهم الرزقنی شفاعة الحسین(ع)
مدت هاست ذکر قنوتم شده …
هنگاميكه مژدة تولد امام حسينعلیه السلام را به پيامبر(ص) دادند، آن حضرت به سرعت خود را به خانة فاطمه(س) رساند؛ درحاليكه شادي و غم هر دو از چهرهاش نمايان بود پس با صدايي حزين و سوزناك فرمود «اسما! فرزندم را نزد من بياور» اسما كه در كارهاي خانه به زهرا(س) كمك ميكرد، نوزاد را به حضور پيامبر(ص) آورد و پيامبر او را در آغوش گرفت و در حاليكه او را ميبوسيد، شروع به گريستن نمود اسما تعجب كرد و پرسيد «پدر و مادرم فدايتان! چرا گريه ميكنيد؟» پيامبر(ص) در حاليكه اشك، سراسر چشمانش را گرفته بود، گفت «آيا ميداني اين كيست؟» اسما حيرت و تعجبش بيشتر شد و منظور حضرت را نفهميد و گفت «اين بچه، تازه متولد شده و هنوز نام و نشاني ندارد» پيامبر(ص) با صدايي كه گاه، حُزن، باعث قطع آن ميشد، فرمود «گروهي ستمكار، بعد از من، او را خواهند كشت و شفاعت من به ايشان نخواهد رسيد»
سپس در حاليكه غصّه بر او سنگيني ميكرد؛ برخاست و به اسما گوشزد كرد كه از اين جريان، با فاطمه سخن نگويد، كه او تازه زايمان كرده است.
______________________________
حياة الامام الحسين(ع) ج 1 ص 27

هر وقت سیلے خوردی؛بگو : یازهرا
هر وقت دستت رابستند؛بگو : یاعلے
هر وقت بـــــے یاورشدی؛بگو : یا حسن
هر وقت آب خوردی؛بگو : یا حـسین
هر وقت شرمندہ شدی؛بگو: یاعباس
ولے اگر:
تشنـہ شدی،آب نـخوردی،بے یاورشدے
دستت رابستند ، سیلے خوردے ، شرمندہ شدی
بگو:
” امان از دل زینب “

ای امام عابدان شب زنده دار، غم فراق علقمه و عاشورا،
چگونه بر پیکر تب دارت نهیب می زد، آن زمان که در ابتدای اسارتت،
زخم های گلگون قدم هایت را به شمارش نشستی؟
ای امام زمزمه های عاشقانه شب، سفرت پرباران!

خدایا از فضل خود نصیبم کن تا دل از حسد پاک دارم
و بر هر که از خلق نعمت بخشیدی حسد نبرم و
هر نعمتی که به دیگران ارزانی داشتی
( مانند دین، عافیت دنیا، تقوی، فراخی روزی ، آسانی امور)
برای خود، بهتر و نیکوتر از آن را امید داشته باشم،
یعنی مایوس نباشم که از آن نعمت ها به من ارزانی داری و
مرا از غم حسد برهانی.(از مناجات امام سجاد(ع))
قدمگاه شهيدان است اينجا/ محل رشد ايمان است اينجا
كسي كه انس با اين خاك دارد /برايش كعبه ي جان است اينجا
جماران قبله ي رزمندگان بود /شفابخش جماران است اينجا
به كام ما گذشت اين جا شب و روز /مسير شهر جانان است اينجا
در اينجا پاي مهدي بوسه مي خورد /كه تحت رحمت آن است اينجا
چه ياراني در اينجا پا نهادند/ دل جامانده سوزان است اينجا
هزاران خاطره در خود نهفته /كتاب عشق بازان است اينجا
ز اشك فاطمه دارد نشانه/ شبيه بيت الاحزان است اينجا
به خون پهلوي بشكسته سوگند /شكسته دل فراوان است اينجا
ز شب هاي پر از عطر مناجات /هميشه نور باران است اينجا
در اينجا ترك عصيان مي توان گفت/ كه الحق توبه آسان است اينجا
شب قدري كه گم كرديم اينجا /محل فهم قران است اينجا
به ياد قبر هاي عشق بازي/ دل عاشق پريشان است اينجا
دليل اين كه جاماندم زياران/ خدا داند نمايان است اينجا
بگوش دل شنيدم عاشقي گفت /كه مهدي واقعه خوان است اينجا
شلمچه از دوئيت دورِمان كرد/ همان توحيد پنهان است اينجا
شهادت را از اينجا مي گرفتند/ زمين عيد قربان است اينجا
در اينجا مي توان آرامشي يافت/ محل ذكر رحمان است اينجا
اگر چه كس نفهمد حرف ما را/ قدمگاه شهيدان است اينجا

